Wednesday, July 4, 2012

لحظه ی انتظار

لحظه ی انتظار برای عده ای در این تاریکی که هر چه تمنا می کنند کسی به انتظار بیهوده شان توجه نمی کند روزها را می گذرانیم در این توهم که کسی هست و آخرش می آید و در این دنیا با خونریزی بسیاری از مردم روی زمین جشن و پایکوبی راه می اندازد...خونریزی و انسان کشی آرمانیست که با آن عده ای پز دین صفا و دوستی می دهند به پوسترهای لحظه ی انتظارشان که نگاه می کنی همه رنگها هستند به جز رنگ قرمز رنگ خون و جدا سازی انسانهائی با افکار متفاوت از هم...افتخار این لحظه انتظار را انسانهائی می کنند که اغلب نمی دانند برای چه کسی اشک می ریزند نمی توانند درک کنند که چرا برای کسی که تا حالا ندیده اند و عشق و محبتش را لمس نکرده اند اشک می ریزند؟! مگر ممکن است من برای برادری که قبل از به دنیا آمدنم از دنیا رفته باشد اشک بریزم حس من "انسان" حتی نسبت به بستگان از دنیا رفته ام که کلی محبت و عشقشون رو حس کردم به مرور زمان ضعیف تر می شود سپس چطور ممکن است برای کسی که تا به حال ندیدم و عشق و محبت واقعیش رو لمس تکرده باشم دلتنگ شوم...افسرده و به خاطر گیر افتادن در منجلابی از توهم که خودمان هم در مواقعی به این سطح بالای توهمان می خندیم خود را از لمس بسیاری از زیبائی ها جهان محروم ساخته ایم و منتظر کسی هستیم که قصد دارد با شمشیر و خونریزی صلح را در جهان حکمفرما کند